دلجویی
|
|
بابا بیا به خانه ی من هم دری بزن با سر بیا به دخترک خود سری بزن
بابا ببین خرابه ندارد چراغ و شمع اینجا بیا به خانه ی من اختری بزن
بابا ببین که گوشواره من را ربوده اند بر دستهای کوچکم انگشتری بزن
ای کشتی نجات بشر در خرابه نیز هر چند در درون طبق لنگری بزن
از کربلا به شام سفر کرده ای به سر ای سر، سری به خواهر و بر دختری بزن
بودی گهی به نیزه و گه در تنور و طشت بر ما سری تو ای سر خاکستری بزن
تا صبح چشم عمه به در مانده خون فشان ای سر بیا سری تو به چشم تری بزن
دانم که لحظه لحظه دلت بوده پیش من با سر بیا به دخترک خود سری بزن
|
شنبه 92 آذر 16 |
نظر بدهید
|
|
|
|